کد مطلب:212703 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:31

رفید مولی ابن هبیره
شیخ طوسی، در رجالش، رفیدرا از اصحاب حضرت باقر (ع) دانسته، و می گوید: ابوخالد قماط از او روایت كرده است. [1] ودر جای دیگر رفید را از اصحاب حضرت صادق (ع) شمرده، و او را كوفی می داند. [2] .

علامه مامقانی می گوید: از بعضی روایات، حسن عقیده او معلوم می گردد. [3] .

مرحوم كلینی، در كافی، و ابن شهر آشوب، در مناقب، روایت كرده اند كه رفید غلام یزید بن عمر بن هبیره (والی و عامل مروان در عراق) گفت: ابن هبیره بر من غضب كرد و قسم خورد كه مرا بكشد. پس از او گریختم و به امام صادق (ع) پناهنده شدم، و حضرت را از وضع خودم آگاه كردم. امام به من فرمود: بر نزد او و از من به او سلام برسان و بگو جعفر بن محمد (ع) می گوید: من غلامت رفید را پناه دادم، او را آسیبی مرسان. به حضرت عرض



[ صفحه 199]



كردم: فدایت گردم، او اهل شام است و عقیده پلیدی دارد. حضرت فرمود: همان طور كه دستور دادم، نزدش برو.

رفید گوید: من حركت كردم؛ در راه عربی به سویم آمد، و گفت: كجا می روی؟ من چهره تو را چهره مردی كه كشته می شود، می بینم. سپس گفت: دستت را بیرون بیاور؛ چون بیرون آوردم، گفت: دست مردی است كه كشته می شود. و همچنین در مورد پا و تنم اظهار مشابهی كرد. آن گاه گفت: زبانت را بیرون كن؛ چون بیرون آوردم، گفت: برو كه باكی بر تو نیست، زیرا در زبانت پیامی است كه اگر آن را بر كوه های بلند و سركش عرضه بداری، همه منقاد و فرمانبردار تو می گردند.

رفید گوید: پس بیامدم تا بر در خانه ابن هبیره رسیدم، اجازه خواستم؛ چون وارد شدم، گفت: خیانتكار با پای خود آمد؛ غلام! زود سفره چرمی و شمشیر را بیاور. و دستور داد تا شانه و سر مرا بستند، و جلاد بالای سرم ایستاد تا گردنم را بزند.

گفتم: ای امیر! تو كه با جبر و زور بر من دست نیافتی، بلكه من به پای خود نزد تو آمدم؛ من پیامی دارم كه باید به تو باز گویم، آن گاه خود دانی هر چه خواهی انجام ده. گفت: بگو. گفتم: مجلس را خلوت كن. ابن هیبره به حاضرین دستور داد تا همگی مجلس را ترك كنند؛ چون همه خارج شدند، گفتم: جعفر بن محمد (ع) به تو سلام رسانیده و فرموده: من غلامت رفید را پناه دادم، با خشم خود به او آسیبی مرسان. گفت: تو را به خدا، جعفر بن محمد (ع) به تو چنین فرمود، و به من سلام رسانید؟! من برایش سوگند خوردم، و او سه بار سخنش را تكرار كرد.

آن گاه بازوهای مرا باز كرد و گفت: من به این قناعت نمی كنم و از تو خرسند نمی گردم مگر اینكه، همان كاری را كه با تو كردم، با من انجام دهی (بازوهای مرا ببندی) گفتم: دستم یاری نمی كند كه دست های تو را ببندم، و به خود اجازه چنین كاری را نمی دهم. گفت: به خدا كه من جز به آن قانع نشوم. پس من هم چنانكه به سرم آورد، به سرش آوردم، و سپس بازش كردم. او انگشتر (مهر) خود را به من داد و گفت: تو اختیارات تام داری، هر چه می خواهی انجام ده.

و با این پیام بود كه رفید در نزد ابن هیبره بزرگ گشت. [4] .

در كتاب اختصاص، از رفید، روایت شده كه حضرت امام صادق (ع) فرمود: اگر



[ صفحه 200]



حضرت قائم (ع) را دیدار كردی، و دیدی كه به یك نفر صد هزار درهم عطا فرمود و به تو یك درهم، نباید كه بر تو سنگین باشد، بلكه باید تسلیم باشی؛ زیرا كه كار به دست او است. [5] .



[ صفحه 201]




[1] رجال الطوسي، ص 121.

[2] رجال الطوسي، ص 194.

[3] تنقيح المقال، ج 1، ص 434، رديف 4146.

[4] اصول كافي، ج 1، زندگاني امام صادق (ع)، ص 394 - مناقب ابن شهر آشوب، مجلد 2، جزء 7، فصل خرق عادت امام صادق (ع)، ص 314.

[5] اختصاص، مفيد، ص 331.

اين روايت در بصائر الدرجات، جزء 8، باب 5، ح 10، ص 386، آمده است.